جدول جو
جدول جو

معنی نادید گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نادید گشتن
(شُ دَ)
ناپدید شدن. ناپیدا شدن. از نظر ناپدید شدن. پنهان شدن:
روز چون قارون همی نادید گشت اندر زمین
شب چو اسکندر همی لشکر کشید اندر زمان.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ شِ / شُ مَ / مُ دَ)
ناچیز گردیدن. ناچیز شدن. معدوم شدن. نابود شدن:
ای تن بیجان کوهی که نگردی ناچیز
ای دل بیهش روئی که نگردی بریان.
فرخی.
تعجب بماندم از حال این دنیا که فریبنده است، در هشت نه سال این مرد را برکشید و بر آسمان جاه رفت و بدین زودی بمرد و ناچیز گشت. (تاریخ بیهقی ص 55) ، باطل شدن. بی اثر شدن. مدروس شدن: اگرهمه باشد و پادشاه قاهر نباشد این همه ناچیز گشت. (تاریخ بیهقی ص 386).
باطل کند شبهای او تابنده روز انورش
ناچیز گردد دیر و زود آن نوبهار اخضرش.
ناصرخسرو.
، محو شدن. نابود شدن. ناپدید شدن: چون آن روشنائی برآمد بر ابر تاریکی ناچیز گشت. (تاریخ سیستان). جهان و آنچه در وی هست برگذر است و هم به آخر ناچیز گردد. (تاریخ سیستان). که دوستی خانه و سرای و شهر در آن دوستی ریاست که غالب تر است ناچیز گردد و ناپیدا شود و هیچ اثر بنماند. (کیمیای سعادت). پس تنوری بزرگ بتافت... پس خود را در آن تنور افکند و همان ساعت ناچیز گشت. (مجمل التواریخ). بلیناس گفت اگر همین ساعت بیرون روی و گرنه فسونی کنم که ناچیز گردی. (مجمل التواریخ) ، تباه شدن. ضایع شدن. از بین رفتن: آنگاه نظر کرد استخوانهای خر دید پوسیده و ناچیز گشته. (قصص الانبیاء ص 182). حوضی که پیوسته آب در وی می آید و آن را بر اندازۀ دخل مخرجی نباشد لاجرم از جوانب راه جوید و ترابد تا رخنۀ بزرگ افتد و تمامی آن ناچیز گردد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(عِشْ وَ / وِ خوَرْ / خُرْ دَ)
نزدیک شدن، نزدیکی کردن. هم بستر شدن: و آدم چون خواستی که به حوا نزدیک گردد طهارت کردی و عطر به کار بردی. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(صَ پَ رُ تَ)
ناامید شدن:
چو گشتم ز گفتار او ناامید
شدم لاجرم تیره روز سپید.
فردوسی.
که گر او نشستی به خون دست خویش
نگه داشتی دین و آئین و کیش
نکردی به خون سرخ ریش سپید
نگشتی ز بوم و ز بر ناامید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا